پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
داستان کوتاه » اینم سیزده بدرشون
نوشته شده در چهار شنبه 5 خرداد 1390
بازدید : 355
نویسنده : پرویز طهماسبی
اینم سیزده بدرشون
 
کاری به شهادت و وفات و عزای عمومی ندارم! آدم دلش پاک باشه، یه نوار قشنگ بذار برو بچ بیان صفا......
-بابا امروز اربعینه ،دمه غروبه ، چیه چه خبرتونه؟نوار رو خاموش کنید ....
تو برو ذکرتو بگو ....
نماز اول وقتت نپره حاجی...
ای بابا یه ذره داریم حرکات موزن می کنیم بدنمون برا فوتبال گرم شه نمی ذاره! نکنه می خوای این پسرای بی عرضه ما رو

ببرن؟؟؟
_ حداقل الان که اذونه خاموشش کنین!
اوه مسخره ی بی مصرف....

:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه , اینم سیزده بدرشون ,



داستان کوتاه » خدا وکودک
نوشته شده در چهار شنبه 5 خرداد 1390
بازدید : 969
نویسنده : پرویز طهماسبی

خدا وکودک

 

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:

 

می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟

 

خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد

 

اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.

 

خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه , خدا وکودک , فرشته , صحبت , قیمت , زندگی , گوش , انسان , سوال , مواظبت , ,



داستان کوتاه » تفسیر های خاخام
نوشته شده در چهار شنبه 5 خرداد 1390
بازدید : 367
نویسنده : پرویز طهماسبی

تفسیر های خاخام

خاخامی در میان مردم محبوبیت زیادی داشت ، همه مسحور گفته هایش می شدند . همه به جز اسحاق که همیشه با تفسیرهای خاخام مخالفت می کرد و اشتباهات او را به یادش می آورد . بقیه از اسحاق به خشم می آمدند ، اما کاری از دستشان بر نمی آمد ...


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه , تفسیر های خاخام , بهشت , انتقاد , ناراحت , خودم , وبلاگ هم ولایتی سلام , سایت هم ولایتی سلام ,



داستان کوتاه » معبد شیوا
نوشته شده در چهار شنبه 5 خرداد 1390
بازدید : 391
نویسنده : پرویز طهماسبی

معبد شیوا

راهبی در نزدیکی معبد شیوا زندگی میکرد. در خانه روبرویش یک روسپی اقامت داشت. راهب که میدید مردان زیادی به اون خونه رفت و آمد میکنند تصمیم گرفت با او صحبت کند. زن را سرزنش کرد و گفت: تو بسیار گناهکاری . روز و شب به خدا بی احترامی میکنی. چرا دست از این کار نمیکشی؟چرا کمی به زندگی پس از مرگت فکر نمیکنی؟

 

زن به شدت از گفته های راهب شرمنده شد و از صمیم قلب به درگاه خدا دعا کرد و بخشش خواست. همچنین از خدای قادر و متعال خواست که راه تازه ای برای امرار معاش به او نشان بدهد. اما راه دیگری پیدا نکرد و بعد از یک هفته گرسنگی دوباره به روسپی گری پرداخت. اما هر بار از درگاه خدا آمرزش میخواست. راهب که از بی تفاوتی زن نسبت به اندرز او خشمگین شده بود فکر کرد: از حالا تا روز مرگ این گناهکار ، میشمرم که چند مرد وارد خانه او شده اند!...


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه , معبد شیوا ,



داستان کوتاه » کتاب سیاه
نوشته شده در چهار شنبه 5 خرداد 1390
بازدید : 669
نویسنده : پرویز طهماسبی

کتاب سیاه

کتاب خواندن خوب است . خیلی خوب است . همه می گویند خوب است .
این جملات در مغزش پشت سر هم تکرار می شد
بلاخره پا به کتابخانه نهاد . تا دانا شود دانشمند شود و به همه ثابت کند او هم به جرگه خوانندگان کتاب پیوسته است .
کتابی برداشت
آن را باز کرد
شگفت زده شد
زیرا برگ های کتاب سیاه بود
به کتاب گفت :
تو چرا سیاهی؟
کتاب گفت:


:: موضوعات مرتبط: داستانهای کوتاه , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه , کتاب سیاه ,



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 33 صفحه بعد